شما اینجا هستید   |

    خاطرات : این امتحان ها همیشه هست ولی

اردیبهشت ماه بود ، کلاس یازدهم بودم.

استاد فیزیکمان آقای اسکندری کلاس ساعت آخر خودش را تمام کرد و موقع خداحافظی بود

که باران بسیار زیبایی شروه به باریدن کرد.

مدرسه من به کوه صفه در اصفهان خیلی نزدیک بود تقریبا پای کوه بود.

طوری که به رسم هر ساله یک روز در اولین هفته تمام ورودی های جدید مدرسه را به عنوان اردوی شناخت اساتید به کوه صفه می بردند.

 

خلاصه که استاد فیزیکمان گفت :

 

به به چه بارون زیبایی اگر به من بود که با چند تا از دوستانم مقداری کوه نوردی میکردم و در این باران لذت میبردم.

همین جمله را کامل نکرده بود با انبوهی از گلایه بچه ها مبنی بر امتحان مهم فردا مواجه شد

بچه ها یکی پس از دیگری میگفتند که استاد تو نمیدانی چه امتحان مهمی داریم فردا و وقت نمی شود و باید برویم بخوانیم و …

 

آن روز  آقای اسکندری جمله ساده و عجیبی را با خنده برای ما گفت :

بچه ها این امتحان ها همیشه هست در مسیر زندگی تان هیچ وقت تمام نمی شود

مشغله امتحان کار و …

ولی این باران و کوه و خاطره شما و دوستتان در مسیر صعود فقط همین یک بار است.

 

اگر به قصد موفقیت و پیشرفت این کوه و آن دشت را نرفتید زمانی می رسد که شاید بتوانید بروید ولی دیگر حس و حال امروز را برای شما ندارد.

بچه ها بدانید این امتحان ها همیشه هست …

 

جمله تاثیرگذاری بود حتی همان موقع هم دیدم که بچه ها به استاد میخندند و با عجله به سراغ خانه میروند تا برای امتحان فردا بخوانند .

اما من در این لحظه که در حال نوشتن این مطلب هستم حتی نمی دانم آن امتحان امتحان چی بود و من چه نمره ای گرفتم و نتیجه اش در زندگی ام را نمی دانم ولی :

حس خوب آن باران و جملات استادم همیشه در ذهنم هست و تاثیرش را میبینم و الان مدت هاست که اگر باران ببینم لحظه ای دریغ نمیکنم .

 

فاصله مدرسه تا کوه

 

پی نوشت :

 

استادم آقای اسکندری با معدل ۱۹ از دانشگاه تهران در رشته فیزیک فارغ التحصیل شده بود .

این حرف هارا برایمان کسی زده بود که خودش اکثر امتحاناتش را با نمره کامل گذرانده بود.

 

تگ های مطلب : ، ،
دسته بندی : خاطرات
به اشتراک بگذارید : | | |