متن زیر بخشی از مکاتبات من و دوستم هست گفتم آن را اینجا هم به اشتراک بگذارم .(طبیعی هست که لحن خودمانی دارد)
از طرفی تصمیم گرفتم دسته بندی چت ها در این بلاگ رو به همین مطالب اختصاص بدم
از اونجایی که امروزه کلی از صحبت های ما در بستر همین چت صورت میگیره اگر در آینده نیاز داشتم متنی از چت هام رو منتشر کنم و یا در موردش بیشتر بنویسم و توضیحاتی روش بدم از همین دسته بندی استفاده میکنم.
نمیدونم
فرض کن یه ماشین بنزی وجود داشته باشه که همیشه ۲۰ تا نهایتا ۳۰ تا رفته تو زندگیش و یهو میبینه که عه پژو داره ۱۲۰ تا میره عه زانتیا داره ۲۰۰ تا میره عه ماکسیما داره ۲۴۰ تا میره .
به خودش نگاه میکنه و میگه منم دارم ۳۰ تا میرم خب که چی و به مسیرش ادامه میده
بعد یکم وقت میگذره و از تو شهر میاد تو جاده و اوتوبان اونجا یهو میبینه یکی اومد پشتش بوق زد.
کلی ماشین دارن بد نگاهش میکنن و میفهمه که نمیتونه سرعتی که همیشه در پیش گرفته رو ادامه بده
انگار باید سیستم فکریش رو عوض کنه (شایدم مکانشو) باید تند تر بره وگرنه جایی تو این اوتوبان نداره
اول داستان گفتم بنز
چون حالا که بنزه پس مردم تو شهر میبیننش و فکر میکنن میتونه ۳۰۰ تا بره و خیلی خفنه و چیزی بهش نمیگن
وقتی ۳۰ تا میره و کسی باورش نمیشه که این واقعا همیشه ۳۰ تا میرفته و اصلا تو عمرش ۱۰۰ رو حس نکرده.
این مثال و اینجا میزارم لایه های عمیقی پشتش هست. در مورد پتانسیل و بهره وری نیست در موردش ممکنه بعدا بنویسم شایدم هیچ وقت .