کلاس دهم بودم رشته ریاضی
طبق معمول در زنگ تفریح در زمین والیبال بودم
شلوغ بود و من تیم سوم بودم بالای زمین منتظر این که نوبتم شود به میدان بروم
نمیدانم چه شد که از درد مسخره بازی های یکی از بچه های وسط زمین از ارشیا یکی از هم تیمی هایم پرسیدم چرا به درد عادت نمیکنیم؟
ما که به همه چی عادت میکنیم چرا من نمیتوانم نسبت به کار های این فرد وسط زمین قوی شوم و همیشه از دستش درد میکشم .
ارشیا خندید و گفت چون گیرنده های درد عادت پذیر نیستند اصلا وظیفه شان این است که عادت نکنند تا تو همیشه خطر یا مشکل را بدانی
اگر میشد عادت کرد که شاید روزی میرسید که این فرد وسط زمین واقعا حال همه را به هم میزد و تو دردی نمیکشیدی که بخواهی اصلاحس کنی یا تذکری بدهی
دستت میسوخت و نمیفهمیدی که باید دستت را کنار بکشی.
به شوخی جواب سوال من را کاملا علمی داد و من هم در گوشه ذهنم گفتم اگر میشد انسان در درد هم قوی تر شود پس شکنجه گران هم بیکار می شدند.
آن روزگاران شیرین گذشت و امروز من اینجا می نویسم
درد ها متفاوت هستند
گذر از آن ها هم همینطور
بررسی هر کدام هم همنیطور
ولی دست کم میتوان گفت هر دردی برای مشکلی ایجاد می شود .
دست کم هر درد حرفی دارد و میخواهد حرفش را از این طریق بزند.
این که به کدام عادت می کنیم و کدام برای همیشه در ما می ماند بحث جداگانه ای هست ولی میدانم که ما لزوما نسبت به درد قوی نمی شویم
درد ذاتش قوی بودن و سازگار نشدن هست
اگر این گونه نباشد دیگر درد نیست.
پس چه می شود که می بینیم پیرمردی فرتوت با کمردرد راه میرود و مادربزرگی با درد عمیق از دست دادن فرزند به زندگی ادامه می دهد.
من در این نوشته تا اینجا درد ذهنی و فیزیکی را جدا نکردم.
ولی به نظر می آید که درد های ذهنی با وجود قدرت زیاد و حتی قوی تر از فیزیکی باز هم در مرور زمان به یک دلیل از درد فیزیکی شکست میخورند.
درد فیزیکی همیشه آن جاست و درد ذهنی توسط ذهنی تولید می شود که حواس پرت است گمراه میشود فراموش میکند گذر میکند و ظاهرا قوی تر می شود.
ولی فرق دیگری هم هست
درد ذهنی همیشه می ماند تا وقتی که مرگ فرا برسد.
درد فیزیکی روزی میرود.
میخواستم بگویم من به شخصه ذهنم حواسش که پرت نمی شود هیچ تازه بازیگوشی هم نمیکند و گمراه هم نمیشود و این جاست که شاید از نگاه ناظر بیرونی قوی نمی شود و ضعیف است چرا که قدرت ذهن به فراموش کردن و حواس پرتی اش هست نه به تمرکز و پایداری
ولی خب شاید راه دیگری هم باشد …
چیزی به اسم اجبرار
من مجبورم به پذیرش درد و خب اجبار همواره درد را کاهش میدهد .
دقیقا وقتی جایی گیر کردی و عده ای زورگو تو را به اجبار ازار می رسانند درد هست ولی ذات اجبار از درد می کاهد.
ما لزوما نسبت به درد قوی نمی شویم.